Friday, September 26, 2008

آمیزش غریب

یا حق
زندگی درنیویورک صورت بسیار عجیبی دارد. هیچ چیز سر جایش نیست و با این همه هیچ چیز نمی تواند به شکل دیگری باشد. ساختمان ها نمای بسیار قدیمی ای دارند اما وسیله ها نو هستند. نیویورکر از افکار خیلی تازه ای می نویسد اما شیرهای آب کهنه اند و آسانسورها بوی نا می دهند. از همه جالبتر کلیسای جامع قرون وسطایی است که کنار یک بیمارستان مدرن در خیابان آمستردام! روییده است. فکر می کنی چقدر طول بکش تا من هم قطعه ای از این پازل دیوانه وار بشوم؟

Wednesday, September 24, 2008

رسیدن به سیب بزرگ

به نام حق
امروز صبح به نیویورک به سیب بزرگ رسیدم. در اتاق روشن و دلپذیر دوستی که مهمانم کرده است، روی تختی نرم عضلات سفت شده از شدت تغییرم را دراز کرده ام و بو می کنم. درست مثل یک حیوان با اولین غریزه اش! نه هیچ بویی آشنا نیست.