Saturday, November 5, 2016

روز خوبی است. همین واقعیت ساده اشک به چشمان آدم می‌آورد.


ساگاوا چیکا که با نام کاواساکی آی در ۱۹۱۱ به دنیا آمده‌بود، در ۱۹۳۶ قبل از تولد بیست و پنج‌سالگی‌اس از سرطان معده درگذشت. او حتی با چنین دوران حرفه‌ای کوتاهی، یکی از نوآورترین و برجسته‌ترین شاعران آوانگارد ژاپن در ابتدای قرن بیستم بود. در آن زمان زنان اندکی در ژاپن شعر می‌نوشتند و آن‌ها که چنین می‌کردند عمدتا فرم‌های سنتی را به کار می‌بردند تا از مسایل خانگی بنویسند. ساگاوا فرق داشت: او شعر آزاد می‌نوشت نه تانکا یا هایکو و تصاویر شعرش حیرت‌انگیزانه تازه بودند. یکی از بسیار شعرهای کوتاه و تغزلی او «خانه‌ی واهی» چنین آغاز می‌شود:
« سرآشپزی آسمان آبی را در مشت می‌فشارد،
رد چهار انگشت کم‌کم باقی می‌ماند
مرغ خون می‌ریزد.
حتی خورشید هم خرد و له شده‌است
اندک زمانی بعد از مرگ ساگاوا، تغییرات چشمگیری در فرهنگ ژاپنی رخ داد که کمابیش به معنای این بود که ساگاوا فراموش خواهد شد. در دهه سی و چهل دولت ملی‌گرای کشور نویسندگانی را تبلیغ می‌کرد که به جای آن که تاثیرپذیری از غرب را در تاروپود اثرشان ببافند، از فرم‌های آشنای ژاپنی استفاده می‌کردند. سازمانی به نام توکوبوتسو کوتو که‌ای‌ساتسو که گاهی «پلیس افکار» خوانده می‌شد، روشن‌فکرانی را که آثارشان ناوطن‌دوستانه شمرده‌می‌شد، دستگیر می‌کرد. اریک سلاند، محقق و مترجم شعر ژاپنی برای من شرح داد که در نتیجه همان‌طور که جان سالت در زندگی‌نامه مدرنیست ژاپنی دیگری، کیتاسونو کاتوئه، به نام « دریدن فرش واقعیت» نوشته‌است: « تقریباً تمام شاعران آوانگارد با اهداف جنگ همکاری کردند. برای همین بعد از جنگ شاعران جوان‌تر که از مدرنیست‌ها که بعضا با نظامی‌گراها همکاری کرده‌بودند، سرخورده بودند همه آثار آن‌ها را پس زدند
آثار ساگاوا که نام هنری‌اش با کاراکترهای «چپ» و «رودخانه»، احتمالا بازی‌ای با کناره سمت چپ رود سن، نوشته می‌شد، تا سال‌ها خوانده نمی‌شد. اما در دهه گذشته آثار او در میان شاعران معاصر ژاپنی دوباره زنده شده و به زبان انگلیسی هم برگردانده‌ شده‌است.در سال ۲۰۱۱ ناکایاسو ساواکو، شاعر و مترجم، کتاب باریکی به نام « دهان: رنگ می‌خورد: ترجمه، ضدترجمه و اصل آثار ساگاوا چیکا» را تولید کرد که بازگفت‌هایی بر مبنای اشعار ساگاوا بود. ناکایاسو آپریل گذشته « مجموعه اشعار ساگاوا چیکا» را ترجمه و توسط انتشارات کاناریوم بوکز منتشر کرده‌است که اولین نسخه کامل انگلیسی از آثار ساگاواست.
ساگاوا در هوکایدو، جزیره‌ای در شمالی‌ترین نقطه ژاپن، بزرگ شد. از بچگی ضعیف و نحیف بود. اخیراً از ناکایاسو شنیدم که « فصل بهار با چنان نور و انرژی‌ای سرشار بود که مقابله در برابرش برای ساگاوا از لحاظ بدنی مشکل بود. رنگ سبز روشن چشم‌هایش را به درد می‌آورددر ۱۹۲۸، وقتی ساگاوا هفده ساله بود، با برادر ناتنی بزرگ‌ترش به توکیو رفت. زمانه، زمان اوج مدرنیسم ژاپنی بود.
پنج سال بعد از رسیدن ساگاوا به توکیو ، زلزله عظیم کانتو شهر را با چنان نیرویی لرزاند که بودای بزرگ کاماکورا، مجسمه‌ نود و سه تنی‌ای که چهل مایل از مرکز زلزله فاصله داشت، شصت سانتی‌متر جا‌به‌جا شد. بیش از صدهزار نفر در این فاجعه و پیامدهایش کشته شدند. چنان که جان سالت می‌گوید ابعاد ویرانی زمینه فرهنگی را هم تغییر داد: « برای پر کردن خلای فرهنگی گذشته که با ویرانه‌های زلزله از دست رفته بودند، هنر، معماری، طراحی و ادبیات معاصر غربی با بعد وسیعی وارد شدند
تا پایان دهه بیست، مرز فرهنگی ژاپن و دنیای غرب تقریباً محو شده‌بود. موگاها و موبوهای ژاپنی ( دختران و پسران مدرن) لباس‌های غربی می‌پوشیند و به کلاب‌های جاز می‌رفتند. هنرمندان و نویسنده‌ها از دادائیسم، فوتوریسم و سمبولیسم استقبال می‌کردند و مرتبا آثار بزرگ اروپایی را ترجمه می‌کردند. ایتو سه‌ئی، یکی از دوستان برادر ساگاوا و به گفته ناکایاسو معشوق یک‌طرفه ساگاوا، به کامل کردن اولین ترجمه ژاپنی اولیس جویس کمک کرد. ساگاوا به باشگاه آرکوی، محفل شعر آوانگارد، پیوست و اشعارش در مجله باشگاه به نام مادام بلانش منتشر شدند. ساگاوا با مجله شی تو شی‌رون ( شعر و شعرشناسی) هم همکاری کرد که شاعرانش با نام دسته‌جمعی اسپری نوو ( روح تازه) شناخته می‌شدند.

اما بعد از جنگ جهانی دوم مدرنیسم ژاپنی عملاً ناپدید شد. اریک سلاند در ای‌میلی به من نوشتبعد از جنگ، جامعه ژاپنی تصمیم گرفت که تمام آن دوره را فراموش کند و به نظر می‌رسد در این روند درباره دوره قبل از جنگ هم دچار فراموشی شودبعضی شاعران به خواندن ساگاوا و آوانگاردهای هم‌دوره او ادامه دادند اما تعداد بسیار محدودی از محققان درباره آن‌ها چیزی نوشتند. به جای آن‌ها مولفانی که «واقعا» ژاپنی به نظر می‌رسیدند، یعنی کسانی که درباره موضوعات سنتی و به فرم سنتی می‌نوشتند، مورد توجه قرار گرفتند.وقتی جان سالت در ۱۹۹۹ بیوگرافی کیتاسونو کاتوئه را منتشر کرد، به خوانندگان ژاپنی و غربی کمک کرد تا ادبیات آوانگاردی را بازشناسند که به مدت چندین نسل نادیده گرفته‌شده بود.ناکایاسو هم ساگاوا را از طریق مرجعی در کتاب سالت کشف کرد.
به مدت چندین قرن تنها روش پذیرفته شده نوشتن شعر ژاپنی واکا ، یعنی سنت‌های پابرجای تانکا و هایکو بود. نویسندگان در دوره میجی (۱۸۶۸-۱۹۱۲) شروع به آزمودن شعر آزاد کردند و شکاف عمیقی بین شاعرانی که واکا می‌سرودند و آن‌ها که به فرم‌های خارج از سنت شعر می‌گفتند، پدید آمد. سلاند توضیح می‌دهد که « در ژاپن شعر کاملاً ژانر جدایی از هایکو و تانکا است. ژاپنی‌های هیچ تک واژه‌ای ندارند که به هر سه این فرم‌ها اطلاق بشود
علاوه بر فاصله عمیق بین شعر آزاد و واکا در ژاپن، تفاوت تاریخی آشکاری بین شعر مردانه و زنانه هم وجود دارد. ژاپن سنت طولانی‌ای درداشتن نویسندگان زن دارد. مثلاً « داستان گنجی» شاهکار قرن یازدهم توسط بانو موراساکی شیکی‌بو نوشته‌شده‌است. اما از آن به بعد تا قرن نوزدهم و بیستم، ادبیات ژاپن در سیطره مردان بوده‌است. زنان اندکی این مرز را شکسته‌اند: مثلاً یوسانو آکی‌کو و بعدها دوست ساگاوا اِما شوکو شعرهای آشکارا اروتیک و جنسی می‌نوشتند که رابطه بدن آن‌ها با جهان را با اشتیاق می‌پذیرفت. اما ساگاوا راه دیگری پیمود. به گفته ناکایاسو شعر ساگاوا « تقریباً بی‌جنسیت است. او آنچه تقریباً هر شاعر زن دیگری انجام داده‌است، یعنی صحبت از تجربه زیسته زنانه در قالب نوشتار را انجام نمی‌دهد. این تا حدودی به این دلیل است که رابطه ساگاوا با بدن خودش رابطه‌ای زجرآور بود. مرگ همیشه بر کار او سایه افکنده‌بود. وجود فیزیکی او در جهان متزلزل بود
ساگاوا از شعر آزاد برای کاوش درون از طریق تصاویر استفاده می‌کرد: او به جای تکیه بر فرم‌های سنتی، رابطه‌ای شخصی با جهان و طبیعت را بیان می‌کرد. همان‌طور که دکتر نوریکو میزوتا، مشاور دانشگاه جوسای ژاپن و محقق شعر مدرن ژاپنی می‌گوید « او زنی از لحاظ فیزیکی ضعیف بود اما به تنهایی ایستاد و با جهان رابطه برقرار کرددر آثار ساگاوا درد عمیق و زیبایی عمیق، اغلب در یک تصویر واحد نوسان می‌کنند. ساگاوا در مانند یک ابر می‌نویسد در باغ میوه حشره‌ها سبزی را می‌شکافند. آسمان بی‌شمار زخم به تن دارد. پوست زمین آن‌جا برمی‌آید، مانند ابری سوزان».
اولین پروژه ناکایاسو ساواکو درباره ساگاوا « دهان: رنگ می‌خورد» بیشتر از آن که ترجمه شعر ساگاوا باشد، پردازش کردن ساگاواست.اشعار چندزبانه ناکایاسو از ساگاوا الهام می‌گیرند اما او بازگفت‌هایی بر اشعار شاعران معاصر ساگاوا ( مینا لوی، هری کراسبی) یا معاصر خودش ( استیو ویلارد، ماساکو هیرایی‌زومی) را هم در آن گنجانده‌است. این مجموعه سرهم‌بندی شده انرژی‌ای جازوار و شیطنت‌آمیز دارد. « محموعه اشعار» که ناکایاسو بیش از یک دهه روی آن کار کرده‌است، رویکردی مستقیم‌تر به ترجمه دارد. مثلاً گردش که به هفده شکل متفاوت در « دهان: رنگ می‌خورد» آمده‌است، در این مجموعه فقط به یک شکل ظاهر می‌شود:
فصل‌ها دستکش‌هایشان را عوض می‌کنند
ساعت سه
ردپای خورشید
از گلبرگ‌هایی که پیاده‌رو را پوشانده‌اند
چشم‌ها با ابر پوشیده‌شده‌اند
عصر روی یک روزٍ بی‌بشارت غروب می‌کند

با این که ساگاوا از سنت پیشین ژاپنی دور می‌شود، واکا همچنان بر آثارش سایه می‌اندازد. «گردش» همان شورمندی دقیق در دیدن را دارد که ویژگی واکا است، و گلبرگ‌هایی که پیاده‌رو را می‌پوشاند انگار که از هایکویی از باشو به این شعر وزیده‌اند. اما آن چشم‌ها، مثل چشم‌های تی. جی. اکلبرگ در «گتسبی بزرگ» ابعاد منظم تصویر راغیرعادی می‌کنند. این‌ها چشمان چه کسی است؟ آیا این چشم‌ها واقعی هستند یا سمبولیک؟
در شعر ساگاوا بدن اغلب بیگانه، دور و تهدیدآمیز است. در « روبان ماه می» ساگاوا هاویه‌ای از میانه کوری سرگیجه‌آور به ذهن می‌آورد: « دستی به سوی تاریکی دراز می‌کنم / تنها برای دست یافتن به بادی بلند از مو » مجموعه اشعار با یادداشت‌های روزانه‌ای به پایان می‌رسد که ساگاوا در طول هفته‌های آخر عمرش در بیمارستان نوشته‌است. یادداشت روز ۳۰ اکتبر چنین شروع می‌شود « روز خوبی است. همین واقعیت ساده اشک به چشمان آدم می‌آورد. چیزی دردناک‌تر از تلاش برای خوردن صبحانه نیست


ناکایاسو به من گفت که « همیشه درباره اینکه این اثر چه زندگی‌ای می‌تواند خارج از ژاپن داشته‌باشد کنجکاو بوده‌ام. خود ساگاوا هم به ترجمه و ادبیات خارج از آسیا علاقه داشته‌است. برای همین تصمیم گرفتم ترجمه را به ساگاوا تقدیم کنم. احساس می‌کنم ساگاوا کارم را تأیید می‌کند
                                شعر شگفت‌انگیز یک مدرنیست ژاپنی تقریباً فراموش‌شده
                             نوشته آدرین رافل چاپ شده در نیویورکر ۱۸ آگوست ۲۰۱۵