کتاب، چتر، یک وسیله پخش موسیقی! اینها چیزهایی است که به جرات می توان گفت که آدمهای توی این مترو در کیفهای بزرگشان به دوش می کشند. همین که درهای مترو باز می شود و انبوه نیویورکیها وارد واگن می شوند در کیفشان را باز می کنند و کتاب یا پخش کننده موسیقی شان را در میآورند و در آن شناور میشوند. ایستاده، نشسته یا شناور در مترویی که دیگر شلوغ شده... واگر صبح زود باشد خیلی ها با روزنامه - بیشتر نیویورک تایمز - واگر عصر باشد با انواع مجلهها مثلا نیویورکر زمان رسیدن به مقصد را کوتاه میکنند.
وسیله دیگر را اما وقتی می بینی که دیگر از مترو درآمدهای و آسمان نیویورک مثل بیشتر اوقات نیمه سرد سال در حال باریدن است. هر نیویورکی متشخصی در این حال چتری از کیفش درمیآورد و بعد با سرعت شگفتانگیزی که ویژگی مردم این شهر است، به راهش ادامه میدهد. برای آنها هم که قاعده را به همزدهاند، کسی درست در دهانه ورودی مترو ایستاده و چتر میفروشد.
چرا اینها توجهم را جلب کرده؟ چون یادم میآید که در تهران هم هرروز در مترو به مردم نگاه میکردم اما نمیتوانم چیزی را به عنوان مشخصه جمعیشان به یاد بیاورم. راستی تهرانیها در کیفهایشان چه دارند؟ چه باعث میشود که نتوانم چیزی را مشخص کنم که تهران به عنوان محل و سبک زندگی به ما ، که نسبتا ملت یکدستی هستیم، دادهاست اما در این شهر غریب و چهل تکه می توانم بگویم که همه از زن و مرد در جیبشان لیپ بالمی دارند که لبهایشان را از باد خشک کننده همیشگی نجات بدهند؟
به این موضوع فکر میکنم و سعی میکنم بیشتر از نیویورک بنویسم. این شهر، بیشتر از فقط یک شهر لایق تفکر و مشاهده است.
عکس از فلیکر :jacicita
راستی یک کار جالب در فلیکر با کلمات محتویات کیف و نیویورک جستجو کنید.
وسیله دیگر را اما وقتی می بینی که دیگر از مترو درآمدهای و آسمان نیویورک مثل بیشتر اوقات نیمه سرد سال در حال باریدن است. هر نیویورکی متشخصی در این حال چتری از کیفش درمیآورد و بعد با سرعت شگفتانگیزی که ویژگی مردم این شهر است، به راهش ادامه میدهد. برای آنها هم که قاعده را به همزدهاند، کسی درست در دهانه ورودی مترو ایستاده و چتر میفروشد.
چرا اینها توجهم را جلب کرده؟ چون یادم میآید که در تهران هم هرروز در مترو به مردم نگاه میکردم اما نمیتوانم چیزی را به عنوان مشخصه جمعیشان به یاد بیاورم. راستی تهرانیها در کیفهایشان چه دارند؟ چه باعث میشود که نتوانم چیزی را مشخص کنم که تهران به عنوان محل و سبک زندگی به ما ، که نسبتا ملت یکدستی هستیم، دادهاست اما در این شهر غریب و چهل تکه می توانم بگویم که همه از زن و مرد در جیبشان لیپ بالمی دارند که لبهایشان را از باد خشک کننده همیشگی نجات بدهند؟
به این موضوع فکر میکنم و سعی میکنم بیشتر از نیویورک بنویسم. این شهر، بیشتر از فقط یک شهر لایق تفکر و مشاهده است.
عکس از فلیکر :jacicita
راستی یک کار جالب در فلیکر با کلمات محتویات کیف و نیویورک جستجو کنید.
1 comment:
همان چیزی که تو خورجین بابا بزرکما بوده یا تو بقچه مادز بزرکهامونٍ، تو کیف آدمهای تهرانی است. همه ی کیف های ریز و درشتنمون پر از خالی است... و ...
Post a Comment