همیشه از بی حاصلی، از بی میوه بودن می ترسم. نوشته های مردم را می خوانم و موج ایده ها و فکرها و چیزهایی را در ذهنم می بینم که می توانم و باید بگویم اما نمی دانم چرا نمی گویم
روزگاری دوستی به من گفت که شکوفه های این درخت اناری را که من هستم می بیند و منتظر میوه هاست... آه این درخت پوشیده از گلهای آتشرنگ است اما امان از بی میوهگی
روزگاری دوستی به من گفت که شکوفه های این درخت اناری را که من هستم می بیند و منتظر میوه هاست... آه این درخت پوشیده از گلهای آتشرنگ است اما امان از بی میوهگی
picture from: http://www.flickr.com/photos/9912988@N02/2548954552/
2 comments:
چطوری ساناز؟دلم بد جوری هواتو کرده
یه حس هایی هست...حالا می فهمم...که فقط برای تو دلم می طلبید که تعریف شون کنم
:)
Post a Comment