بعضیها برای خوردنِ نان آمدهاند و بعضی برای تماشایِ نان- میخواهند که این سخن را بیاموزند و بفروشند. این سخن همچون عروسیست و شاهدیست.کنیزکی شاهد را که برای فروختن خرند، بر وی چه مِهر نهد و بر وی چه دل بندد؟ چون لذتِ آن تاجر در فروخت است. او عنین است، کنیزک را برای فروختن میخرد.او را آن رجولیت و مردی نیست که کنیزک را برای خود خرد. مُخنث را اگر شمشیرِ هندیِ خاص به دست افتد، آن را برای فروختن ستاند. یا کمانی پهلوانی به دستِ او افتد، هم برای فروختن باشد. چون او را بازویِ آن نیست که آن کمان را بکشد. و آن کمان را برای زِه میخواهد و او را استعداد زِه نیست:او عاشقِ زه است. و چون آن را بفروشد مخنث، بهای آن را به گَلگونه و وَسمه دهد. دیگر چه خواهد کردن؟ چون آن را بفروشد، بِه از آن چه خواهد خریدن؟
فیهمافیه
3 comments:
سلام، ببخشید که من فضولی میکنمها
یعنی از کدوم آدما شدی؟ از اونا که اومدن تماشا؟ خوب چرا آخه؟ قبلا که این جوری نبودی.
سلام عباس
گمونم تنبل شده ام و اشتیاقم به عمل تبدیل نمی شه
Post a Comment