هر سال اوایل ماه رمضان یا یکی دو روز قبل از آن هدیه ای به من می رسد. هدیه آن چنان به جا و به موقع است که مطمئن می شوم حتما از جانب کسی است که در کناره دریاچه روحم سکونت دارد، آن کسی که دریاچه را و من را در اتصال هم به وجود آورده است. آورده است یعنی ما را، من را و دریاچه ام را از نیستی تا به اینجا کشیده و آورده است. هدیه گاهی یک کتاب است گاهی یک آدم گاهی یک فکر گاهی یک گل اما همیشه عظیم است و تکان دهنده. همه وجودم را زیر و زبر می کند و مقصد و ماوا و یا راه جدیدی را از تاریکی به در میآورد تا در سال پیش رو زنده بودنم را به زندگی بدل کند. هدیه قوی است و گاهی سوزان ولی همیشه غلبه کننده و پیروز. به آنی جنگجوی درونم را به زانو در میآورد و شگفت اینکه لذت این رسیدن پشت به خاک بی انتهاست. هدیه بی همتاست
اینها را می نویسم تا از اینکه دوباره هدیه سالانه ام را گرفته ام شکر بگذارم
اینها را می نویسم تا از اینکه دوباره هدیه سالانه ام را گرفته ام شکر بگذارم
No comments:
Post a Comment