Monday, April 20, 2009

گفتن، بازگفتن و گزیده گفتن

چند وقت است که شدیدا به این فکر می کنم که باید چطور گفت و چطور نوشت. وقتی وبلاگهای این آدمها را می خوانم، سوالهایم پررنگ‌تر می شوند. جز وبلاگهای رفقا که هر چیزی نوشته باشند را با علاقه می خوانم تا آن بند گسسته و رفته بین خودم و آنها و دنیا را دوباره پیدا کنم، به وبلاگهایی علاقه دارم که از موضوعی جدی و قابل گفتگو -و نه لزوما سیاست و غرغر از اوضاع زمانه - می نویسند.
اما نکته اینجاست که حتی به عنوان خواننده علاقه مند و پی‌گیر هم حوصله ام از خواندن بحثی جالب که کیلومترها اسکرول می خورد، سر می رود.
می دانم برای فهمیدن باید تعمق کرد. می دانم نمی شود حاصل ساعتها تفکر را در ۵ دقیقه به دست آورد. می دانم باید حول و حوش و بستر بحثها را روشن کرد و فهمید اما باز متنهای زیادی نیمه کاره روی دستم می مانند.
این است که این روزها فکر می کنم چطور می شود گفت و باز گفت و گزیده گفت. چطور می شود عصاره متنها را گرفت؟ چقدر تامل لازم است تا بتوانی یک مقاله جدی را به مولفه‌های فکریش بکاهی و در حالتی بهینه عرضه کنی؟
مهارت در این هنر چند سال طول خواهد کشید؟

3 comments:

Laleh said...

سانازِ جونمِ عزیز!
خوندنِ نوشته های تو همیشه فوق العاده است. مرسی که لینک وبلاگت رو فرستادی.

بوس های فراوان
لوله

Mim Noon said...

سلام ساناز

Unknown said...

ساناز نمی دونی چقدر دلم می خواست ازت
چیزی بخونم
همش فکر می کردم یه وبلاگ داری
ولی ایمیلت
دم دستم نبود

می شه لطفا کلی بنویسی
گردالی دائره المعارف

صورتی