نمیدانم این چه قصهای است که به شدت به ترکیب اشیا در کنار هم جذب میشوم. یک پیراهن سفید که یک کیف آرایش کوچک رویش افتاده، زیرش یک قوطی قهوه موکا هست و یک آینه کوچک با نقش زنی مرموز که کج کج نگاهت می کند و یک کتاب خوش دست با جلد سرمهای. چشمم به این صحنه خیره می ماند و ذهنم مدتها رویش تامل می کند. نمیدانم چقدر میگذرد اما اینقدر هست که این صحنه در ذهنم ثبت شود.
آرزوی نقاشی مدتهاست ترکم کرده و می دانم عکاس خوبی نیستم. در این میان فقط هوس میماند. هوس زنده نگه داشتن ترکیب اشیایی که روزی به شکلی چشم نواز کنار هم بودهاند. این ترکیبها در ذهنم معنایی عمیق و مبهم دارند. نمیدانم شاید نوشتن از آنها مثل عکس گرفتن ازشان، تصویرشان را آنقدر در برابرم نگه دارد که معنای پنهانشان را دریابم.
آرزوی نقاشی مدتهاست ترکم کرده و می دانم عکاس خوبی نیستم. در این میان فقط هوس میماند. هوس زنده نگه داشتن ترکیب اشیایی که روزی به شکلی چشم نواز کنار هم بودهاند. این ترکیبها در ذهنم معنایی عمیق و مبهم دارند. نمیدانم شاید نوشتن از آنها مثل عکس گرفتن ازشان، تصویرشان را آنقدر در برابرم نگه دارد که معنای پنهانشان را دریابم.
1 comment:
من شماره به گذران وقت در:
www.polyvore.com
دعوت ميکنم.
اونجا ميشه از اينجور چيزا کنار هم گذاشت و ترکيب ايجاد شده رو هي نگاه کرد و هي نگاه کرد
Post a Comment