محبوب میگوید که آرزو داشته همزاد من باشد. با اینکه میخندم و سربهسرش میگذارم، اما در ته دل به خودم میلرزم. بارها خودم چنین آرزویی کردهام و بارها عمیقا از اینکه ما دونفر کاملا که چه عرض کنم گاهی اصلا شبیه هم نیستیم، به وحشت عمیقی افتادهام.
راستی اگر محبوب مثل ما نباشد، اگر قورمه سبزی دوست نداشته نباشد یا حالش از داستایوسکی به هم بخورد یا نه اصلا دوست نداشته باشد با یکی از دوستان ما دوست باشد، چه باید کرد؟
امروز با دوست مشترکمان - که خدایش مستدام بدارد - گپی طولانی میزدیم و هر کداممان نظری میدادیم. گاهی نظرات من و محبوب یکی نبود. در چنین لحظهای برای چند ثانیه طعم تلخی را در دهانم احساس میکردم. بعد از چهارسال زندگی هنوز از اینکه یکی نیستیم به شگفت میآیم اما آنقدر آزموده شدهام که این حس را فقط چند لحظه طول بدهم. با خودم فکر می کنم چه قوانین عجیبی بر جاذبه و دافعه بین ما حاکم است. مطمئنا تحمل مثل هم بودن را نداریم و منطقا هم این را میفهمیم اما آرزوی همزادی یا شاید ناامنی از اینکه تفاوت آرایمان ما را به کجا خواهد برد، جایی آن پایینها در روح همه ما هست. شاید بزرگ شدن و بالیدن رابطه همین باشد که کم کم بدون این آرزو زندگی کنیم. شاید هم این آرزوی نهانی است که به آتش رابطه ما سوخت میرساند. نمیدانم
راستی اگر محبوب مثل ما نباشد، اگر قورمه سبزی دوست نداشته نباشد یا حالش از داستایوسکی به هم بخورد یا نه اصلا دوست نداشته باشد با یکی از دوستان ما دوست باشد، چه باید کرد؟
امروز با دوست مشترکمان - که خدایش مستدام بدارد - گپی طولانی میزدیم و هر کداممان نظری میدادیم. گاهی نظرات من و محبوب یکی نبود. در چنین لحظهای برای چند ثانیه طعم تلخی را در دهانم احساس میکردم. بعد از چهارسال زندگی هنوز از اینکه یکی نیستیم به شگفت میآیم اما آنقدر آزموده شدهام که این حس را فقط چند لحظه طول بدهم. با خودم فکر می کنم چه قوانین عجیبی بر جاذبه و دافعه بین ما حاکم است. مطمئنا تحمل مثل هم بودن را نداریم و منطقا هم این را میفهمیم اما آرزوی همزادی یا شاید ناامنی از اینکه تفاوت آرایمان ما را به کجا خواهد برد، جایی آن پایینها در روح همه ما هست. شاید بزرگ شدن و بالیدن رابطه همین باشد که کم کم بدون این آرزو زندگی کنیم. شاید هم این آرزوی نهانی است که به آتش رابطه ما سوخت میرساند. نمیدانم
1 comment:
Post a Comment