به نظر می رسد که نمی توانم افکارم را آن طور که باید و شاید مرتب کنم. برای همین تصمیم گرفتم جوانه ها و جرقه هایی که در ذهنم گاه و بیگاه پدیدار می شوند اینجا بنویسم و به پرفکشنیست درونم اجازه ندهم منتظر شوند تا این کلمات کوچک و پراکنده به کمال برسند
امروز به لذتی فکر می کردم که از خواندن درباره موضوع تحقیقم و واکاوی هر چیز دیگری در اطراف آن و دنبال کردن نشانه های کمرنگ اطراف آنها و رسیدن به دنیاهای جدید و موضوعات جدید به من دست می دهد. این طعم غریب و فروکشنده آن چنان غالب و دعوت کننده است که تا ساعتی دنیای اطرافم فراموشم می شود. وقتی در کتابخانه به خودم می آیم خط لذت، امید و تغییری که در جهان و من حاصل شده است تشویقم می کند که دوباره این دنیا را ببلعم. دورتر بروم دورتر و غریب تر را تجربه کنم و اجازه بدهم چیزهایی که هرگز کنار هم نبوده اند هم آغوشی کنند اما صفحه سفید ویرایشگر و نسخه تصحیح شده ای که استادم جایی در حاشیه اش را نانوشته باقی نگذاشته می گوید رها کن... کی می خواهی تو هم چیزی بسازی که کسی را غرق کند؟ تا کی مصرف می کنی؟ کی از تو چیزی به عمل می آید؟ رها کن
سرگیجه آرام می شود. آتشی که روح را می سوزاند لهیبی می کشد و فرومی نشیند. سعی می کنم بنویسم. این قصه ای را بگویم که حاصل من است. میوه مسیر پیچ در پیچ رهنورد سرگردانی که منم.... اما ندایی هست که می گوید یک جرعه دیگر
امروز به لذتی فکر می کردم که از خواندن درباره موضوع تحقیقم و واکاوی هر چیز دیگری در اطراف آن و دنبال کردن نشانه های کمرنگ اطراف آنها و رسیدن به دنیاهای جدید و موضوعات جدید به من دست می دهد. این طعم غریب و فروکشنده آن چنان غالب و دعوت کننده است که تا ساعتی دنیای اطرافم فراموشم می شود. وقتی در کتابخانه به خودم می آیم خط لذت، امید و تغییری که در جهان و من حاصل شده است تشویقم می کند که دوباره این دنیا را ببلعم. دورتر بروم دورتر و غریب تر را تجربه کنم و اجازه بدهم چیزهایی که هرگز کنار هم نبوده اند هم آغوشی کنند اما صفحه سفید ویرایشگر و نسخه تصحیح شده ای که استادم جایی در حاشیه اش را نانوشته باقی نگذاشته می گوید رها کن... کی می خواهی تو هم چیزی بسازی که کسی را غرق کند؟ تا کی مصرف می کنی؟ کی از تو چیزی به عمل می آید؟ رها کن
سرگیجه آرام می شود. آتشی که روح را می سوزاند لهیبی می کشد و فرومی نشیند. سعی می کنم بنویسم. این قصه ای را بگویم که حاصل من است. میوه مسیر پیچ در پیچ رهنورد سرگردانی که منم.... اما ندایی هست که می گوید یک جرعه دیگر
No comments:
Post a Comment