Saturday, February 13, 2010

نگاه خیره اولیس

اولیس بیست سال در سفر بود
همه دیدنیهای جهان قدیم را دیده بود، پادشاهان او را در کنار گرفته بودند، با پهلوان ترین پهلوانان جنگیده بود ، هر تاج افتخاری را بر سر نهاده بود، زنهای فریبنده آرزویش را کرده بودند و حتی الهه ای جاودانی را به او پیشکش کرده بود. اما
اولیس در پایان هر روز به آن سویی از دریا خیره می شد که خانه اش قرار داشت. با نگاه خیره اش خانه اش را می جست
اولیس بیست سال در سفر بود. ما چی؟ آیا ایتاکا هنوز جایی آن سوی دریا هست؟

No comments: