Tuesday, February 14, 2012

موجودات شب/ موجودات روز



روزها را با شادی و انرژی شروع می کنم. نیروی خلاقه مثل نوری اطرافم را روشن می‌کند. ایده های خوب مدام جرقه می‌زنند. روز آرام است. زندگی با سرعت دلپذیری جلو می‌رود. چیزها زیبا هستند. مردم، خیابانها، گلها، ابرها، کتابها و فنجانها و میلیونها چیز دیگر.

شب ها به مرگ فکر می‌کنم. به تاریکی و سکوت. به ترس از چیزی که تجربه ‌اش نکرده‌ام. به اینکه کی خواهد آمد. چه شکلی خواهد بود. زندگی‌ام تا آن لحظه کجا خواهد رفت. بی‌تابی به زیر پوستم می‌خزد. کاش مثل امتحانی بود که می‌شد داد و خلاص شد. اما گویا نمی‌شود. همیشه در پیش است و هیچ وقت پشت سر نخواهد بود.