Monday, July 21, 2014

رختخواب دیگران - یک نوشته کمی قدیمی


امروز دو شب می‌شود که روی کاناپه قرمز می‌خوابیم. تشک‌مان را فروختیم رفت. هر روز صبح با احساس کودکی شادمانه بیدار می‌شوم. همان که دوست دارد تابستان‌ها در تراس بخوابد و آخر هفته‌ها خانه این و آن عمو و خاله بماند. انگار نهایت آرزوی‌اش خوابیدن در رختخواب‌های دیگران است. مثل دخترک گیسوطلا! از آن طرف شخصیت پیرزن درون‌ام هر روز با کمردرد و گردن‌درد و غرولند از خواب بیدار می‌شود و به خودش فحش می‌دهد که چرا جای خواب نازنین‌اش را به امید یک تشک تازه تاخت زده‌است که تازه معلوم نیست چه‌طور از آب دربیاید. پیرزن هیچ آرمانی بزرگ‌تر از خوابیدن در رختخواب کوفتی خودش ندارد!