امروز با سردرد بیدار شدم. خانه همچنان کثیف و بههم ریخته است. دیشب هم خواب دیدم ساحرهای هستم که بر هیمه آتش میسوزانندش. همیشه قبل از عید یا هر رویداد دیگری بر تقویم همین حال را دارم. بیحوصله و خب که چی و عصبانی و ناراضی...
یک فنجان قهوه دم کردم. بوی عالیاش ذهنم را کمکم بیدار کرد. وقتی فنجان خالی را روی میزی گذاشتم که برای تمیزکردن خالی کردهبودم، ناگهان روزم عوض شد. بهترین کار پیش از نو شدن روزگار، پیش از رسیدن بهار چیست به جز مردن و خالی شدن؟ بهترین کار همین است! فنجانت را خالی کن. خودت را خالی کن و منتظر باش زندگی از سر نو سرشارت کند!