Friday, April 24, 2009

حتی زیبایی

قطعه ای که این ترم اجرا خواهیم کرد، قطعه‌ای کرال از برامس است که شعری از فردریش فون شیلر دارد. اسم قطعه ننیاست: الهه سوگواری.
قطعه با این جلمه شروع می شود و با این جمله به جلو می رود: حتی زیبایی باید بمیرد.
این جمله دایم در سرم زنگ می زند به خصوص که هفته ای چندبار آن را در اکتاوهای متعدد و با صداهای دلنشین و پراندوه می‌شنوم.
حتی زیبایی باید بمیرد. باید بمیرد. مرگ دور و برم چرخ می‌زند و ذهنم از هر چیزی که می‌بینم و می‌شنوم به این جمله کشیده می‌شود. کشش غریبی افکارم را به سمت مرگ می‌کشاند. به دیدن رویدادی که پایان متداول همه چیز است. پایان این گلها که شکوفه کرده‌اند و این بچه ها که می‌دوند و این ساختمانهای قدیمی و فکرهایی که در سرما می چرخد و نمایشنامه‌های برادوی و پای هلو و من و حتی زیبایی.
نشد آن چیزی را که می‌خواهم بگویم. پس بگذارید به حساب باز کردن سرخط یک گفتگو. گفتگوی جدی‌ای درباره مرگ

2 comments:

گیس طلا said...

احتمالا تز دکترای منهم درباره مرگ باشد

ساناز said...

می شود بیشتر درباره تزت بگویی؟