Wednesday, May 20, 2009

بیرون زدن

آمریکایی‌ها کتابی دارند که اسمش می‌شود: بیرون زدن. در این کتاب یاد‌می‌گیری چطور از آمریکا بیرون بزنی و در یک جای کاملا غریبه کار پیدا کنی و زندگی راه بیندازی. امروز وقتی داشتم طبق رسم هرروزم به زندگیم نگاه می‌کردم، متوجه شدم که انجام چنین کاری تا چه حد در ذهنم با مانع روبرو بوده‌است. اگر دوسال پیش به من می‌گفتی زندگی در جای دیگری از دنیا ممکن است، قبول نمی‌کردم. امروز به این قضیه فکر می کردم که این مانع از کجا آمد و کجا رفت. شاید به خاطر نحوه زندگی و تحصیل در ایران باشد. من همیشه احساس می‌کردم دنیا تنگ و دیر است. باید از بچگی برایش تصمیم گرفت و باید دایم در همان خط راه رفت و گرچه به هیچ معنی چنین کاری را نکردم اما فشار تعیین کننده‌اش را همیشه حس می‌کردم.مثلا اگر بخواهی خانه داشته باشی، اگر بخواهی جایی کار کنی که خیلی حقوق نمی دهد، اگر بخواهی در یک شهر جدید زندگی کنی، باید برنامه داشته باشی، باید تحصیلات داشته باشی، باید خانواده‌ات را راضی کنی. باید....
وقتی عاقبت بیرون زدم، دیدم بیرون زدن هیچ کدام از اینها نیست. نه اینکه زندگی در جاهای دیگر دنیا ملازمات کمتری داشته باشد یا جامعه کمتر به تو فشار بیاورد، اما با یک بار بیرون زدن دری به سوی امکانات بی‌پایان باز می‌شود که دیگر بسته‌شدنی نیست.امکان ثروت بی‌اندازه و باارزشی است.
حالا در ذهنم این ثروت را کنار(و نه در مقابل) برگشتن به ایران قرار می‌دهم. به نظرم می‌رسد در ایران هم امکانات بیشتری به نظرم می‌رسد. راههایی هست که نرفته‌ام و کارهایی که می‌شود کرد. تنها نکته قضیه اینجاست که نمی‌توانم قضاوت کنم که این امکانات واقعی هستند یا زاییده ذهنم. باز هم در این باره حرف خواهیم زد

No comments: