Sunday, June 5, 2011

گوش جان

هر حسی در انسان تربیت می شود چرا که آنچه می بینیم ، می بوییم، می چشیم و حتی لمس می کنیم تنها بازتابی از جهان بیرون است که به آن جهان واقع می گویند. بخش بزرگی که آن را جز به آگاهانه فکر کردن در نمی یابیم، تعبیری است که ذهن از تکانه هایی می کند که عصبها به آن می رساند. به این ترتیب آنچه به آن ذهن من می گوییم است که بوی فرنی بهارنارنج را می آفریند یا می تواند درک کند که چه هماهنگی باشکوهی در طعم برگ بو و فلفل تفت داده شده در روغن و گرد کاری و شکر سس گوجه فرنگی هست. ذهنم این مزه را می آفریند، از آن به تمامی لذت می برد، بر شگفتی و تازگیش اشک می ریزد و چیزی یاد می گیرد که در بار بعدی به تعبیرهایش یا همان آفرینشهایش بعد خواهد داد.

گوش شاید بیشتر از هر حسی در من در سالیان رشدم تربیت شده و همان طور که توانایی تحلیل و درکم بیشتر شده تواناییم در شنیدن صداها و درک نغمه های ناآشنا بیشتر شده. انگار خط مستقیمی توانایی تعبیر و تحلیل و رویارویی با پیچیدگی ها را به گوشم وصل می کند. صداهای قبلا نامفهوم حالا عمیقا معنی دارند. تجربه زندگی و جاخالی نکردن از ترس چیزهای ناشناخته و سخت حالا در قالب لذت از موسیقی هایی که قبلا برایم زیبا نبودند به من برمی گردد.
اینها همه قصه است. آنها را بنه و گوش کن!
کنسرتو پیانوی شماره دوی راخمانینوف:

No comments: