Sunday, November 20, 2011

دل تنگیهای آدمی را باد...


فوکاکو نین کوی (عشق عمیق) اثری از کیتاگاوا اوتامارو


آقای استاد می گوید که مردم آن روزگار دور هم نمی نشستند که بگویند دوستت دارم و عاشقت هستم و اینها. حتی ژاپنیهای این روزگار هم خیلی این عبارت را به کار نمی برند. وقتی از عشق حرف می زدند که محبوب حاضر نبود و حرفی که به زبان می آمد دلتنگی و رنج جدایی و فراق و فقدان بود. شعرهای عاشقانه این مردم پر از این حسند که از تو دورم اما به تو فکر می کنم. جهان تاریک و بارانی و خسته است. تو چه می کنی؟ من بی تو تنهایم.پس آنچه نشانه عشق بین دو تن بوده این پیغام« به تو فکر می کنم» بوده نه اعتراف روشنی به عشق. لغتهایی هم که عشق را بیان می کردند کوی به معنای دلتنگی و اُموی به معنای فکر کردن بوده‌اند. دو کاراکتر کنجی که کوی را می نویسند یکی تنهایی و دیگری اندوه است . عشق در زبان این دنیا، احساس درد ناشی از نبودن محبوب است. چنین است که عشق نه در حضور و وصال که در فراق و فقدان شناخته می شود.
کریستین بوبن در «فراتر از بودن» می گوید: « آیا می خواهی بدانی تو برای من کیستی ؟ پس خوب گوش کن : من می توانم ، روزها ، هفته ها ، ماه ها در تنهایی سر کنم ، در حالی که همچون یک نوزاد خواب آلوده ، آسوده و خرسندم ، و تو بودی که این خواب آلودگی را از بین بردی .چگونه می توانم از تو سپاسگزاری کنم ؟انسان همیشه به محبوب هایش چیز های زیادی را اهدا می کند: کلام ، آسایش و احساس لذت ... و تو ارزشمند ترین همه ی این ها را به من هدیه کردی : فقدان»
 وقتی جوان بودم این جمله هیچ معنایی نداشت. فقدان نشانه چیزی نبود. خود رنج بود و بی معنی و بیهوده. حالا که جهان مرا به دور از محبوبم در گوشه ای جای داده است، هر روز صبح بیدار می شوم. به جای خالیش در کنارم نگاه می کنم. قلبم تنگ و فشرده می شود و در عین حال خوشبختی عاشق بودن به آن هجوم می‌آورد. عشق، عشق محبوب دورافتاده من با فراق شناخته می شود.


No comments: